کد مطلب:327967 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:437

فصل دوم - أنفال از نظر فقه شیعه - معنای اصطلاحی أنفال
«أنفال» در اصطلاح فقهای امامیه عبارت از اموالی است كه به پیامبر و پس از او به جانشینانش اختصاص دارد. آنان آن اموال را به هر نحو كه مصلحت بدانند، به مصرف می رسانند. و این خود یك نوع فضیلت و امتیازی است كه خداوند، رسول و جانشینان رسولش را به آن مخصوص گردانیده است. از آن جهت این اموال را «أنفال» می نامند كه امام بالخصوص استحقاق دارد آنها را بر وفق مصلحت به مصرف برساند; به همان گونه كه پیامبر(صلی الله علیه وآله) مستحق آنها بوده است و در خور استحقاق دیگران نیست و زاید بر استحقاق آنان است(1).



پیش از این ذكر نمودیم نخستین آیه ای كه درباره أنفال نازل شد، آیه «یَسئلُونكَ عن الأنفال ...» بود. گرچه این آیه درباره غنایمی كه در جنگ بدر به دست آمد، نازل گشته است، امّا این سبب نمی شود كه حكم مستفاد از آن، به همان مورد اختصاص یابد; زیرا «مورد مخصّص نیست»; پس بر اموالی كه در لغت «نفل» اطلاق شود، یعنی زاید بر استحقاق و انتظار افراد مردم باشد، به مدلول این آیه مال خدا و رسول و پس از وی از آن جانشینان معصومش می باشد.



به عبارت دیگر، چنان كه در مورد معنی لغوی بیان كردیم «أنفال» جمع «نفل» و «نفل» در لغت به معنای شیء زاید بر استحقاق و زاید بر آن چیزی است كه عرفاً مورد نظر اشخاص است. و معلوم است كه منظور جهادگران اعتلای شعایر و گسترش اسلام است و غنایم زاید بر انتظار آنان است. تعبیر به «أنفال» در آیه شریفه از جهت اشاره به علّت حكم است كه باید آیه را چنین معنی كنیم: ای پیامبر! درباره أنفال (و غنایم بدر) از تو می پرسند، بگو: (آنها ثروت هایی است زاید بر استحقاق افراد، كه ایشان مالك آنها نیستند و) تمام ثروت های زاید بر استحقاق مردم از آنِ خدا و رسول می باشد. بنابراین «ال» در «الأنفالِ» صدر آیه برای عهد است كه اشاره به غنایم بدر است و «ال» در «الأنفالِ» كه بعد ذكر شده، برای جنس یا استغراق است. پس نتیجه این می شود كه هر ثروت زاید بر استحقاق افراد، به خدا و رسولش اختصاص دارد، و چنان كه گفتیم از «قُلِ الأنفالُ للّه وَالرَّسُولِ» عمومیّت استفاده می شود و چنین برمی آید كه تمام ثروت های زاید بر استحقاق افراد، همچون زمین های موات، آبادی هایی كه ساكنانش هلاك شده اند، جنگل ها و ... به ملكیّت افراد خاصّ درنمی آید و غنایم جنگی نیز یكی از آن مصادیق است.



پس از جهت ارتباط بین معنی لغوی و اصطلاحی «أنفال» می توان از آن چنین تعبیر كرد: «أنفال» كلیه اموالی خارج از انتظار و استحقاق افراد است و مصادیق آن عبارت است از: اموال بلاصاحب و اموالی كه افراد خاص استحقاق آنها را ندارند; تمام ثروت های خدادادی و طبیعی، از قبیل جنگل ها، بیشه ها و حتّی معادن بنا به قول عدّه ای و نیز كلیه اراضی موات و قلّه كوه ها و ... و همچنین اموال شخصی پادشاهان و اشیای نفیس منقول شاهانه و غنایم جنگی.



واضح است كه مالكیت امام نسبت به این ثروت ها، از آن جهت نیست كه امامت برای این حكم حیثیت تعلیلی داشته باشد; بلكه برای آن است كه حیثیت تقییدی دارد. توضیح آن كه: أنفال از اموال شخصی نیست و از اموال عنوانی می باشد، كه در هر عصر و زمانی اختیار آن از طرف خداوند به امام و زمامدار همان زمان تفویض شده است. دلیل براین مطلب، اوّلا: روایتی است كه از حضرت علی(علیه السلام) نقل شده است كه آن حضرت پس از بیان این كه نصف خمس به امام تعلّق دارد، فرمود: «پس از خمس، «أنفال» از آن كسی است كه به امور مسلمانان قیام نموده (و كارهای ایشان را اداره می كند) كه آن در زمان رسول خدا به آن حضرت اختصاص داشت(1)».



به طوری كه از ظاهر این روایت برمی آید، أنفال از آن جهت به امام اختصاص یافته كه به امور مسلمانان قیام و بهوضع آنان رسیدگی می كند و نیازمندی های اجتماع را برآورده می سازد.

1 . مصباح الفقيه، ج 3، كتاب الخمس، ص 151: و المراد بها (بالأنفال) هُنا ما يَستَحِقّه الإمامُ علي جهة اِلخصوصِ كماكان للنَبيّ زيادةً علي غيرِهِ تفضُّلا مِنَ اللّه تعالي; قريب به همين مضمون در: المسالك، ج1، ص70، اوّل أبواب الأنفال.

1 . وسائل الشيعه، باب اوّل از أبواب أنفال، ج6، ص370، ح 19: إنَّ لِلْقائم بأمُورالمُسلمينَ بعد ذلك الأنفال التي كانت لرسول اللّه(صلي الله عليه وآله).

و ثانياً: آيا مي توان قبول كرد اسلامي كه دين عدالت و مساوات و انصاف است، اين ثروت هاي كلان را به يك نفر بشخصه واگذار كند؟! اين امر چگونه مي تواند با روح دين اسلام كه در آيه شريفه «كَيْ لايَكُونَ دُوْلَةً بَيْنَ الاَْغْنِياءِ مِنْكُمْ»(1) متجلي شده، سازش داشته باشد؟



براي آن كه ثروت هايي كه از أنفال و زايد بر استحقاق افراد خاصّ است، مشخص و معلوم باشد، در رواياتي كه از ائمه معصوم نقل شده و نيز در سنّت خاتم المرسلين، موارد و مصاديق آنها تعيين گرديده، تا كسي نتواند آنها را به تصرّف و تملّك خويش در آورد.

1 . حشر(59) آيه 7.